منوی اصلی


نویسندگان


آرشیو موضوعی

آموزش داستان نویسی

داستان

خاطرات

اس ام اس

شعر

تصاویر

داستان های عاطفی

معرفی شهرستان ساوجبلاغ

موسسه غیر انتفاعی آ ب آ

بچه های دانشگاه

نرم افزار موبایل

بازی موبایل

فروشگاه اینترنتی

معرفی انواع گوشی

انقلاب اسلامی

اخبار کاجویان و استخدام

حرفکده -------دل نوشته------

لینک دوستان

ارزانترین فروشگاه زنجان

ارزانترین فروشگاه کرج

هر چی غمه تو دنیا واسه هر چی بی کسه

انتظار سبز

به روز ترین وبلاگ ورزشی

خدای عشق وزیبایی

تک برگی در سر برگ خاطرات

عاشغانه ترین عاشقانه ها

فروشگاه اینترنتی کرج2

فروشگاه اینترنتی کرج

ارزانترین فروشگاه اینترنتی

دانلود موزیک

مطالب باحال

ارزانترین سرویس هاستینگ در ایران

تك درخت عشق

گروه منتظرا ظور در سراسر ایران

وب سایت ظهور

وب سایت ختم صلوات

دیدن روی تو

عاشغانه

the stars are nice

کیت اگزوز

زنون قوی

چراغ لیزری دوچرخه

اگر دوست دارید لینک شما تو سایت ما قرار گیرد با استفاده از این نرم افزار به راحتی لینک خودتون رو تو سایت ما بگذارید ابتدا لینک مارا در سایت یا وبلاگ خود بگذاری وسپس اقدام به درج لینک خود در سایت ما کنید.

www.vahidafshar.loxblog.com





قالب بلاگفا

آمار بازدید

» تعداد بازديدها:
» کاربر: Admin

آرشیو ماهانه


پیوند های روزانه


لوگوی ما

زیر سایه ی خدا


لوگوی دوستان


بر چسب ها




متن یکی از شعر های نانسی همراه ترجمه

پنج شنبه 8 دی 1390

ما فی عیش الا معك
اگر زندگی به همراه تو نباشد به معنی نیستی است
ما فی كون الا الك
اگر دنیا برای تو نباشد هیج معنایی ندارد
لون عیونك غرامی
رنگ چشمان تو عشق من می باشد
دخلك صدق كلامی
قسم می خورم حرفم را باور کن
قلبی وروحی معك
قلب و روح من همراه توست
لو عنك بعدونی
اگر تو را از من دور کنند
بتبقى وحدك بعیونی
تنها تو در چشمان من باقی خواهی ماند
تحكیلی واسمعك
برای من حرف خواهی زد و من به تو گوش خواهم داد
لو مهما صار
هر اتفاقی بیفتد
ما ببقى لحالی
در عشق من تاثیری نخواهد گذاشت
ارمینی بالنار
من را در آتش بسوزان
اهون لی كرمالی
این برای من بهترین راه است به خاطر من این کاررا بکن
اتعودت علیك
به تو عادت کردم
واعطیتك حنانی
و مهر و محبتم را به تو بخشیدم
روحی بایدیك
روح من در دستان توست
وحیاتی وكیانی
و تمام وجود و زندگیم

 



نوشته شده توسط وحید افشار در ساعت 18:57



متن های زیبا 01

پنج شنبه 8 دی 1390

انتـــــــــــــــــــــــــــــظار ...




شش حرف و چهار نقطه ! کلمه کوتاهیه . اما معنیش رو شاید سالها طول بکشه تا بفهمی !



تو این کلمه کوچیک ده ها کلمه وجود داره که تجربه کردن هر کدومش دل شیر می خواد!



تنهایی ، چشم براه بودن ، غم ؛غصه ، نا امیدی ، شکنجه رو حی ،دلتنگی ، صبوری ، اشک بیصدا ؛



هق هق شبونه ؛ افسردگی ، پشیمونی، بی خبری و دلواپسی و .... !


برای هر کدوم از این کلمات چند حرفی که خیلی راحت به زبون میاد



و خیلی راحت روی کاغذ نوشته میشه باید زجر و سختی هایی رو تحمل کرد



تا معانی شون رو فهمید و درست درک شون کرد !!!



متنفرم از هر چیزی که زمان را به یاد من میاورد... و قبل از همه ی اینها متنفرم



از انتظار ... از انتـــــــــــــــــــــــــــــــظار متــــــنـــــفــــــرم



***********************************************************
گاه یک لبخند انقدر عمیق میشود که گریه می کنیم
گاه یک نغمه انقدر دست نیافتنی میشود که با ان زندگی می کنیم
گاه یک نگاه انچنان سنگین میشود چشمانمان رهایش نمی کند
گاه یک عشق انقدر ماندگار می شود که فراموشش نمی کنیم





رویای با تو بودن را نمی توان نوشت نمی توان گفت و حتی نمیتوان سرود
با تو بودن قصه شیرینی است به وسعت تلخی تنهایی
و داشتن تو فانوسی به روشنایی هر چه تاریکی در نداشتند
و...و من همچون غربت زدای در اغوش بی کران دریای بی کسی
به انتظار ساحل نگاهت می نشینم و می مانم تا ابد
وتا وقتی که شبنم زلال احساست زنگار غم را از وجودم بشوید
بانوی دریای من...
کاش قلب وسعت می گرفت شمع با پروانه الفت می گرفت
کاش توی جاده های زندگی خنده هم از گریه سبقت می گرفت.

 



نوشته شده توسط وحید افشار در ساعت 18:55



متن های زیبا

پنج شنبه 8 دی 1390

ديدي تا حالا اگر کسي رو دوست داشته باشي دلت نمياد اذيتش کني؟ دلت نمياد شيشه دلش رو با سنگ زخم زبون بشکني؟ دلت نمياد ازش پيش خدا شکايت کني حتي اگر بره و همه چيزو با خودش ببره... حتي اگر از اون فقط هاي هاي گريه ي شبانت بمونه و عطر اخرين نگاهش... حتي اگر بعد از رفتنش پيچک دلت به شاخه نازک تنهايي تکيه کنه ديدي؟هر گوشه و کنار شهر هر وقت کسي از کنارت رد ميشه که بوي عطرش رو ميده چه حالي ميشي؟ بر ميگردي و به اون رهگذر نگاه ميکني تا مطمئن بشي خودش نبوده



:: موضوعات مرتبط: داستان ، ،

نوشته شده توسط وحید افشار در ساعت 18:54



داستان کوتاه

پنج شنبه 8 دی 1390

مسافران اتوبوس دلسوزانه به زن زیبایی نگاه میکردند که با عصای سفید رنگش با احتیاط از پله های اتوبوس بالا می آمد.او بلیطی خرید و بعد از دستان خویش استفاده کرد تا صندلی خود را پیدا کند. بعد از اینکه نشست کیفش را روی دامن خود قرار دادو عصایش را نیز کنار پایش گذاشت . یک سال از زمانیکه آروشی سی و چهار ساله نابینا شده بود میگذشت.بر اثر تشخیص اشتباه دارویی او بینایی خود را از دست داده بود.ودر دنیایی از تاریکی و خشم و ناامیدی و خود کم بینی افتاده بود.آروشی که به یکباره به زنی گوشه گیرتنها و تند خو تبدیل شده بودحالا احساس میکرد که گردش روزگار او را محکوم کرده!روزها برای او تنها تمرینی از خستگی و نا امیدی بود و تنها چیزی که او مجبور بود به آن وفادار بماند شوهرش راج بود.



:: موضوعات مرتبط: داستان ، ،
ادامه ی مطلب ...

نوشته شده توسط وحید افشار در ساعت 18:47



درباره



به سایت خودتون خوش اومدین امید وارم که این سایت رو دوست داشتنی تر کنید با نظراتتون ممنون از همه شما عزیزان.
vahidafshar01@yahoo.com


مطالب پیشین

4روز از بهترین روزای زندگیم هدر رفت تو دانشگاه تا لیسانس عمران
ماشین های بازیکنان مطرح 2012
چیستان
۴۰ راهکار برای رهایی از ناراحتی ها و رنج ها
دلم خیلی گرفته .......................
حرف یک عمر یک لحظه به دل خطور میکنه
دلم گرفته چه کنم..............................
خداجون کمکم کن..........
عشق
حکم از اول دل بود و.............




Powered By LOXBLOG.COM Copyright © 2009 by vahidafshar